اسباب النزول، اهمیت و فوائد

پدیدآورعلی غضنفری

نشریهمجله پیام جاویدان

شماره نشریه6

تاریخ انتشار1390/01/15

منبع مقاله

share 662 بازدید
اسباب النزول، اهمیت و فوائد

علی غضنفری

چکیده:

مؤلف در این مقاله ضمن ارائه تعریفی از اسباب و شأن نزول و فرق آندو و نیز تعریف شبه سبب و بیان دو مثال برای آن، به بیان اهمیت اسباب نزول و نقش مهم آن در تفسیر قرآن پرداخته است.
این مبحث در دو بخش تنظیم و در بخش اول به بررسی مفهومی شش آیه که بدون شناخت سبب نزول آنها، تفسیرشان دشوار به نظر می‏رسد و محتاج به مؤنه‏های دیگری خارج از الفاظ آیات قرآن می‏باشد، پرداخته شده‏است.
بخش دوم مقاله به بررسی سبب نزول شش آیه دیگر پرداخته که بدون توجه به اسباب مطرح شده در تفاسیر و کتب تاریخی، تفسیر این دسته از آیات محال به نظر می‏رسد.
در ادامه مؤلف علاوه بر آنچه گذشت، فوائد دیگری را برای بحث اسباب نزول مطرح می‏نماید که از جمله آنها، تبیین تاریخچه نزول آیات و کیفیت توجه قرآن به مخاطبان اولیه، تبیین جایگاه آیات ناسخ و منسوخ و... در پایان این مقاله به بررسی عدم امکان تخصیص اسباب نزول، در ضمن نکته‏ای مهم اشاره شده‏است.

کلید واژه‏ها:

قرآن، تفسیر، علوم قرآن، اسباب نزول.

مقدمه

آیات قرآن را می‏توان به دو بخش کلّی تقسیم نمود:
1 ـ بخش اوّل: آیاتی هستند که بالبدائه نازل شده و هیچ حادثه‏ای موجب نزول آنها نشده‏است.
2 ـ بخش دوّم: آیاتی می‏باشند که در پی سببی خاص نازل گشته‏اند و حاجتی خاص یا واقعه‏ای معین موجب نزول آنها شده‏است.
یکی از مباحث علوم قرآنی که در باره عوامل و زمینه‏های نزول آیات بحث می‏کند: مبحث «اسباب نزول» است.
اسباب نزول را می‏توان به دو شیوه مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد:
1 ـ به‏شیوه ترتیبی مطابق این شیوه، آیاتی که دارای اسباب نزول هستند، مطرح شده و اسباب آنها را ذکر و در معرض نقد و بررسی قرار می‏گیرند، امری که برخی از اندیشمندان اسلامی از جمله دکتر محمد باقر محقق و جلال الدین سیوطی و... به آن پرداخته‏اند و در برخی کتب تفسیری نیز همین شیوه دیده می‏شود.
2 ـ به شیوه موضوعی بنابراین شیوه، اسباب نزول آیات مختلف را می‏باید در ابواب مختلفی تقسیم بندی کرد و مقدمه و نتیجه برای آن وضع نمود.
این شیوه بررسی اسباب نزول، شیوه‏ای کاملاً فنی بوده و تنها با احاطه بر موارد اسباب نزول امکان‏پذیر است و البته فائده این شیوه برای محققان بسی بیشتر از شیوه سابق است که چه بسا آن شیوه تنها جنبه نقل تاریخ داشته باشد و یا تفسیر شمرده شود.
آنچه که در پیش روی دارید، اسباب نزول را از همین منظر مورد بررسی قرار داده‏است و البته نزدیک بودن بسیاری از حوادث عصر رسالت صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به یکدیگر و نیز غیر قابل بررسی بودن اسناد بخش زیادی از این حوادث و...مانع عمده‏ای بر سر راه تحقیقی ژرف در این باره است.
بر همین اساس، بی تردید آنچه در این مجموعه فراهم شده‏است، خالی از اشکال نخواهد بود، انتظار می‏رود دیدگاههای متین اندیشمندان در رفع نواقص آن مؤثر باشد. امید که این تلاش ناچیز مورد پذیرش حضرت احدیت جلّ و اعلی قرار گیرد.

اسباب در لغت و اصطلاح

«اسباب» جمع «سبب»، به وسیله‏ای اطلاق می‏شود که موجب اثر دیگری شود.
راغب در مفردات و دیگر لغویین آورده‏اند: السّبب، کل شی‏ء یتوصل به الی غیره. سبب چیزی است که برای رسیدن به چیز دیگر از آن استفاده برند.(1)
این واژه در قرآن کریم به همین معنا استعمال شده‏است.
وَءَاتَیْنَـهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَبًا.(2)
ما به ذوالقرنین، هروسیله‏ای که او را به نتیجه برساند عطا کردیم.
استعمال این واژه در معنای خویشاوندی(3)، ابواب(4)، راه(5)، در آیات قرآن کریم، بی مناسبت با اصل معنای لغوی آن نیست.
اسباب نزول در اصطلاح به زمینه حاصل شده برای نزول آیه اطلاق می‏شود. بی تردید برخی از آیات قرآن کریم، فرمانها و دستوراتی هستند که پیامبر مکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، مأمور ابلاغ آنها و عمل به مضامینشان بود، این آیات بدون هیچ‏گونه زمینه‏ای از پیش طرح شده، نازل می‏شدند.
امّا برخی آیات و یا سوره‏ها در پی حوادث و وقایع جاریه نازل می‏گردید، این حوادث و اتفاقات را می‏توان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
1 ـ حوادث و اتفاقات طبیعی
2 ـ نیازهای جدید که برای مسلمین و سایر ملل پیش می‏آید.
3 ـ سؤالاتی از جانب مسلمانان و یا سایر مردم دیگر ادیان به قصد استعلام یا امکان تعرض و بهانه جوئی مطرح می‏شد.
در پی این عوامل، آیاتی نازل می‏شد که سه اصل کلی ذیل را دنبال می‏کرد:
1 ـ بیان حوادث گذشته برای ایجاد بیم و امید در دل مؤمنین.
2 ـ رفع مشکلات و گرفتاری‏های مقطعی و کلی مسلمانان.
3 ـ پاسخ به سئوالات و شبهات مسلمانان و دیگران.

فرق اسباب نزول و شأن نزول

هر چند برخی ترادف را در لغت عربی نمی‏پذیرند، اما به هر حال استعمال واژه‏های مترادف قابل انکار نیست.
با توجه به همین توضیح کوتاه، قابل ذکر است که این دو واژه همانند واژه‏های دیگری مثل فقیر و مسکین یا ظرف و جار، غالبا به یک معنا به‏کار می‏روند، مخصوصا اگر به‏تنهایی ذکر شوند (اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا). امّا با توجه به معانی لفظی آنان می‏توان فرقی ظریف بین آن دو قائل شد به این بیان که:
سبب نزول، حادثه‏ای است که نزول حکم خدا را طلب نموده و آیه یا آیاتی برای رفع جهل حاصل شده از همان حادثه، نازل شده‏است.
شأن نزول، امری است که قرآن برای بیان و توضیح آن آمده‏است، چه حوادث و اتفاقات واقع شده در صدر اسلام و چه اموری که چه بسا سالها و یا قرنها پیش از ظهور اسلام محقق شده باشد. مثل داستان حمله ابرهه و نابودی سپاه فیل سوار وی، داستان اصحاب کهف و همه قصه‏های قرآنی که قرآن در مورد آنها سخن می‏گوید.
براین اساس نسبت بین شأن نزول و سبب نزول، اعم و اخص مطلق است و شأن شامل سبب نیز می‏شود.

شبه سبب

آیه‏ای که نازل می‏گشت، به‏دستور پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در موضعی خاص و متناسب با همان آیه از قرآن کریم قرار می‏گرفت. گاه آیه، سبب نزولی خاص داشت و در کنار آیه‏ای که همان موضوع را مطرح کرده بود، واقع می‏شد.
سبب نزول آیه دوم می‏تواند برای آیه اول به منزله شبه سبب باشد.
به‏عنوان مثال به آیات 51 تا 55 سوره مبارکه نساء توجه کنید.
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ ا لْکِتَـبِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّـغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَـآؤُلاَ آءِ أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلاً اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّه‏ُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّه‏ُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرا اَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَاِذا لاَیُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیرا اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی مَآ اتیهُمُ اللّه‏ُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اتَیْناهُمْ مُلْکا عَظیما فَمِنْهُمْ مَنْ اَمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیرا.(6)
آیا کسانی را که بهره‏ای از کتاب دارند، ندیدی چگونه به جبت و طاغوت گرویدند و مشرکان را گفتند راه شما به صواب نزدیکتر از طریقه اهل ایمان است.
آنان کسانی هستند که خداوند از رحمت خود دورشان کرد و کسی را که خدا از رحمت خود دور کند، یاوری برایش نخواهی یافت.
آیا آنان که از بذل پوسته هسته خرما به مردم دریغ ورزند، از ملک بهره‏ای دارند؟ یا به آنان که خدا از کرمشان بهره‏مندشان کرده‏است حسد می‏ورزند، حق این است که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت عطا کردیم و ملک عظیمی در اختیارشان نهادیم. جمعی از آنها به او ایمان آوردند و جمعی روی گرداندند، آتش افروخته جهنم آنان را بسنده است.
سبب نزول این آیات آن بود که مشرکین از برخی علماء یهود چون «کعب بن اشرف» پرسیدند: آیا محمّد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و یاران او راست می‏گویند یا ما ؟
آنان با اینکه در کتاب خود وصف پیامبر اسلام صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را شنیده بودند، گفتند: شما راست می‏گویید. و بدین صورت تمام اندوخته‏های گذشته خود را انکار کردند.(7)
در پی این واقعه آیات فوق نازل شد و یهودیان را به‏شدّت مورد نکوهش قرار داد.(8)این آیات در کنار آیه (58 سوره نساء) قرار گرفت که حدود 6 سال بعد از آن آیات نازل شده بود:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الاْءَمَـنَـتِ إِلَیآ أَهْلِهَا وَ اِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّه‏َ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ اِنَّ اللّه‏َ کانَ سَمیعا بَصیرا
خداوند به شما فرمان می‏دهد که امانتها را به صاحبانشان باز پس دهید و هنگام داوری میان مردم با رعایت عدالت داوری کنید، خداوند اندرزهای خوبی به شما می‏دهد و او شنوای بیناست.
این آیه با وجود جمع محلی به ال (الامانات) مفید عموم است و هر امانتی را شامل می‏شود. ولی آیات 51 ـ 55 خاص و تنها در مورد رد امانت اظهار اوصاف پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مطابق تورات است.
سبب نزول مذکور می‏تواند برای آیه امانت به‏منزله شبه سبب باشد و از آن استفاده شود که کار یهود مصداق خیانت در امانت بوده و هرنوع خیانت در امانتی جایز نیست.
البته برخی برای همین آیه (58 نساء) نیز شأن نزول خاصی نقل کرده‏اند و آن اینکه: زمانی که پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مکّه را فتح نمود و وارد شهر شد، عثمان بن طلحه که کلیددار خانه بود را احضار نمود و کلید را از او گرفت تا کعبه را از وجود بتها پیراسته سازد.
عباس عموی پیامبر، درخواست کرد که مقام کلیدداری به او سپرده شود، ولی پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بعد از اتمام کار، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد و او در آن حال همین آیه را تلاوت می‏نمود.
سبب نزول آیه ذیل نیز می‏تواند به عنوان شبه سبب برای دو آیه بعد تلقی شود.
وَالَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّه‏ِ اِلها اخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّه‏ُ اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ اَثاما(9)
کسانی که با خداوند یکتا معبود دیگر را برای پرستش قرار نمی‏دهند و نفس محترمی را که خداوند کشتن او را حرام گردانیده به قتل نمی‏رسانند و همچنین دنبال زنا نمی‏روند و البته کسی که چنین عمل زشتی را مرتکب شود کیفر خواهد یافت.
عبدالله ابن مسعود می‏گوید: از پیامبرخدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله سؤال کردم کدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟ حضرت فرمودند: شریک قرار دادن برای خدائی که تو را آفریده‏است. سپس گفتم بعد از آن کدام گناه بزرگتر است؟ فرمود: کشتن فرزند خود از ترس اینکه مبادا در خوردن طعام با تو شریک گردد. باز گفتم بعد از آن کدام از گناهان از همه بزرگتر است؟ فرمود: زنا کردن با زن شوهردار همسایه. بعد از این سؤال آیه فوق نازل گردید.(10)
الاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَاُولئکَ یَبَدِّلُ اللّه‏ُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّه‏ُ غَفُورا رَحیما.
علامه بعد از نقل این شأن نزول می‏فرماید: شاید مراد سبب نزول نباشد بلکه انطباق آیه بر این داستان بوده باشد.(11)
ابن عباس می‏گوید: وقتی که این آیه نازل شد، مشرکین مکه گفتند ما که قتل نفس نموده و عده‏ای را کشته‏ایم و نیز به خداوند شرک آورده و زنا و فواحش دیگری را مرتکب گشته‏ایم، اگر مسلمان شویم وضع ما چه خواهد شد؟ در پاسخ آنان آیه بالا و نیز آیه 53 سوره زمر نازل گردید.(12)
و همچنین ابن عباس می‏گوید: بعد از دو سال آیه 70 نازل گردید و بنابه دستور پیامبر به جهت نظم قرآن و حسن سیاق و زیبائی روند آن در کنار هم گذاشته شدند.(13)
با توجه به این گفته از ابن عباس که آیه 68 در پی سبب فوق نازل شده‏است، ولی آیه 70 بعدا در کنار آن قرار داده شده‏است و نیز با توجه به مفهوم عام آیه 70، می‏توان گفت که سبب نزول آیه 68 برای آیه 70 به منزله شبه سبب است.

اهمیّت اسباب نزول

اسباب نزول همان‏طور که گفته شد، زمینه نزول آیه محسوب می‏شود و به‏همین جهت فهم آن در تفسیر صحیح آیات حیاتی می‏باشد.
آیات قرآن کریم چه‏بسا مجمل و کلی به نظر برسد، ولی وقتی شأن آنها معلوم باشد، معنای صریح آنها نیز آشکار می‏گردد.
سیوطی در «الاتقان» به‏همین مطلب اشاره نموده و فایده سبب نزول را رفع مشکلات آیه می‏شمارد، قشیری نیز سبب را راهی استوار در درک معنای آیات می‏داند.(14)
علاوه بر این، تفسیر برخی آیات جز با فهم اسباب نزول آنها امکان‏پذیر نمی‏گردد. واحدی می‏گوید: شناخت تفسیر آیه بدون وقوف به‏علت نزول، و واقعه‏ای که موجب نزول آن شده‏است ممکن نیست.(15)
به هرحال برجسته‏ترین مفسران کسی است که بیشتر از دیگران از شأن نزول آیات باخبر باشد و در این میان مولای متقیان علی علیه‏السلام ، بعد از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از شأنی والاتر از دیگران برخوردار است.
آن حضرت می‏فرماید:
«ما بَیْنَ لَوْحی المُصْحَفِ آیَةٌ اِلاّ وَقَدْ عَلِمْتُ فیمَنْ نَزَلَتْ، وَ اَینَ نَزَلَتْ فی سَهْلٍ اَو جَبَلٍ».(16)
به خدا قسم، آیه‏ای نازل نشده‏است مگر اینکه می‏دانم در چه موضوعی و درباره چه کسی و در کجا نازل شده‏است.
محمّد بن سیرین انصاری، متوفی سال 110 که به پارسائی و تعبیر خواب معروف بود، می‏گوید: از «عبیده» در مورد آیه‏ای از قرآن پرسیدم، وی گفت:
از خدا بترس و سخن حقّ به زبان آور، آنان که از علم اسباب نزول آگاه بودند و می‏دانستند خداوند آیات قرآنی را در پی چه سببی نازل کرده‏است، همگی از دنیا رفتند.
پس با توجه به همین مطلب می‏توان این دسته از آیات را به دو بخش تقسیم نمود، بخشی که مفهوم آنها بدون سبب نزول به دشواری به‏دست می‏آید و بخشی که اساسا معنای اصلی آنها بدون سبب امکان‏پذیر نیست.

آیاتی که تفسیر آنها بدون توجه به سبب، دشوار است

از جمله آیاتی که بدون سبب نزول، فهم معنای آنها دشوار است، عبارتند از:
1- لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَ یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ ا لْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.(17)
ای پیامبر، مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند به اوصاف پسندیده‏ای که هیچ در آنها وجود ندارند، آنها را ستایش کنند، البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند که آنها را عذابی دردناک است.
در این آیه شریفه، آنان که به اعمال خود شادمانند معرفی نشده‏اند و دلیل اینکه چنین شادمانی، موجب ورود در آتش قهر الهی شده‏است روشن نیست. چه اینکه آدمی غالبا از آنچه انجام داده خرسند است و نیز دوست دارد به آنچه نکرده ستایش شود.
همین شبهه برای مروان بن حکم پیش آمد و لذا غلامش را نزد ابن عباس فرستاد تا راز آن را دریابد. ابن عباس گفت: آیه در وصف جهود نازل شد، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله از برخی از آنان سؤالاتی پرسید و آنان پاسخ صحیح را کتمان کردند و دروغ گفتند و البته انتظار داشتند مورد ستایش قرار گیرند. این آیه بعد از این ماجرا نازل گردید.
و نیز تفسیر مجمع‏البیان از ابن عباس نقل می‏کند که: این آیه در مورد منافقان نازل شده‏است، آنان از جهاد با رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تخلف ورزیدند و چون پیامبر از جبهه بازگشتند، عذر آوردند و با این حال دوست داشتند مسلمانان آنان را نیز ستایش بکنند، این آیه رفتار مکارانه آنان را برملا ساخت.
از قتاده نیز نقل شده‏است که: آیه در مورد منافقان نازل شده‏است، آنان ادعای ایمان داشتند و دروغ می‏گفتند. مسلمانان گاهی تحت تأثیر رفتار منافقانه آنان قرار می‏گرفتند، خداوند متعال آنچه را که در قلب آنان می‏گذشت برملا ساخت.
عده‏ای نیز گفته‏اند این آیه در مورد منافقین موجود در بین صفوف مسلمانان نازل شده‏است.(18)
این سه شأن نزول که بی‏ارتباط با یکدیگر نیستند، مفهوم آیه را واضح می‏سازند.
2ـ نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَ نَّی شِئْتُمْ ...(19)
زنانتان کشتزار شمایند چنان که خواهید به کشتزار خود در آئید.
وطی دبر زنان از مسائل اختلافی فقه اسلامی است، برخی قائل به حرمت شده‏اند و عده‏ای جواز و کراهت را بیان کرده‏اند و هردو دسته به روایاتی استناد جسته‏اند.
ابن عباس و برخی دیگر در مورد شأن نزول این آیه می‏گویند:
یهود براین باور بود که نزدیکی با همسر از پشت سر و در فرج او موجب می‏شود که بچه چپ چشم متولد شود.
حسن نیز گفته است: یهودیان مواقعه ایستاده را نمی‏پسندیدند. برای دفع باور غلط آنان، آیه شریفه فوق نازل شد و شیوه‏های مختلف مواقعه را مشروع دانست.(20)
مطابق این سبب نزول، آیه به محل مواقعه نظر ندارد بلکه به شیوه مواقعه از جلو نظر دارد و لذا جواز دخول در دبر از آیه قابل استفاده نیست.
امام رضا علیه‏السلام به «معمر بن خلاد» می‏فرماید: این آیه در مقابل یهود نازل شده‏است و هدف آیه چنان نیست که وطی دبر زنان جایز باشد.(21)
البته در بررسی تفصیلی این آیه وجوهی محتمل است که از جمله:
1 ـ جواز مواقعه از مواضع مختلف.
2 ـ جواز شکلهای مختلف مواقعه (انی به‏معنای کیف)
3 ـ جواز مواقعه در وقتهای مختلف (انی به‏معنای متی)
4 ـ جواز مواقعه تنها از جلو با استفاده از سیاق آیات، چرا که در آیه از موضع جواز دخول، به کشتزار تعبیر شده‏است و از دبر فرزندی ایجاد نمی‏شود.
علاوه اینکه قدموا لانفسکم نیز مفید همین معناست که خداوند متعال در مقام بیان ایجاد نسل به عنوان باقیه صالحه است و لذا تنها راه انعقاد نطفه و بقاء نسل، مقاربت از جلو است.
3- إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لَرادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَّبِّیآ أَعْلَمُ مَن جَآءَ بِالْهُدَی وَمَنْ هُوَ فِی ضَلَـلٍ مُّبِینٍ.(22)
یقین بدان کسی که ابلاغ قرآن را به عهده تو گذاشت تو را به جایگاهت بازمی‏گرداند. بگو: پروردگار من بهتر می‏داند چه کسی هدایت شده و چه کسی در گمراهی آشکار است.
برخی کلمه «معاد» را در این آیه شریفه، به معنای اصطلاحی دانسته‏اند و طبیعی است در این صورت معنای واضحی از آیه به‏دست نمی‏آید، زیرا ارتباط رستاخیز و فرض شدن قرآن معین نیست. اما با توجه به سبب نزول ذیل، مفهوم صحیح آیه واضح می‏گردد.
هنگامی که پیامبر خدا در مهاجرت به مدینه، به جحفه رسید، مشتاق شد به مکّه رهسپار شود.
جبرئیل به حضورش آمد و عرض کرد: اشتیاق وطن و زادگاه خود، داری؟ حضرت پاسخ مثبت داد. جبرئیل گفت: خداوند می‏فرماید: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ و به تو وعده می‏دهد که تو را با پیروزی به مکّه برگرداند.(23)
پس معاد در این آیه به معنای مکّه است.
4- أذلکَ خَیْرٌ نُزُلاً اَمْ شَجَرَةُ الزَّقُومِ، اِنّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظّالِمینَ، انَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی اَصْلِ الْجَحیمِ.(24)
آیا این نعمتها برتر است یا درخت زقوم؟ ما این درخت را مایه آزمایش ستمکاران قرار دادیم، درختی است که از قعر جهنم می‏روید.
تفسیر این نکته که چگونه درخت زقوم در جهنم موجب امتحان انسان دنیوی می‏شود به درستی واضح نیست ولی با توجه به سبب نزول آیه، فهم این مطلب آسان می‏گردد.
قتاده در مورد سبب نزول آیه سوم می‏گوید: ابوجهل گفت: رفیق شمامحمّد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) خیال می‏کند که در میان آتش درخت وجود دارد در صورتیکه آتش درخت را می‏خورد و می‏سوزاند و به خدا قسم ما نمی‏دانیم زقومی که محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) می‏گوید چه چیز است در صورتی که ما زقوم را خرما و کف یاکفک آب و شیر می‏شناسیم. سپس این آیه نازل گردید.
نیز آمده‏است که قریش وقتی آیه اول را شنیدند، گفتند: ما تاکنون چنین اسمی را نشنیده بودیم، و چنین درختی را نمی‏شناسیم، ابن زبعری گفت: زقوم به زبان بربرها نام طعامی است که از خرما و کره درست می‏شود، و در روایتی آمده: که به زبان اهل یمن نام چنین چیزی است، سپس ابوجهل به کنیز خود گفت: زقیمنا (زقوم برایمان بیاور). کنیز رفت و خرما و کره آورد، ابوجهل به رفقایش گفت: تزقموا بهذا الذی یخوفکم به محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله )، از همین زقوم که محمد( صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ) شما را از آن می‏ترساند بخورید، و نیز گفت: او پنداشته که در آتش، درخت سبز می‏شود و حال آنکه آتش درخت را می‏سوزاند. در پاسخ وی این آیه نازل گردید و به او فهماند که هدف از بیان این آیات امتحان مردم است تا آن کس که به آنچه از سوی خدا رسیده‏است اعتقاد دارد از غیر او قابل تمیز باشد.
5- لَیْسوُا سَوآءً مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلوُنَ آیاتِ‏اللّه‏ِ آنآءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدوُنَ یُؤْمِنوُنَ بِاللّه‏ِ وَالْیَوْمِ‏الاخِرِ وَ یَاْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ اوُلئِکَ مِنَ الصّالِحینَ وَ ما یَفْعَلوُا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَروُهُ وَاللّه‏ُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ.(25)
اهل کتاب یکسان نیستند، برخی در دل شب به پا خاسته و آیات خدا را تلاوت می‏کنند و به سجده می‏روند. به خدا و روز جزا ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و به انجام کارهای نیک می‏شتابند، این گروه از شایستگانند و هر کار نیکی که انجام می‏دهند، پوشیده نخواهد ماند، زیرا خدا به پرهیزکاران آگاه است.
لحن این آیات به گونه‏ای است که انسان تصور می‏کند اکنون نیز عده‏ای از اهل کتاب، با اینکه مسیحی یا یهودی هستند، تنها با داشتن چند شرط مذکور در آیه، جزء صالحین محسوب می‏شوند و ایمان به اسلام ضرورتی ندارد. ولی این تصور پس از مراجعه به اسباب نزول آیه، مخدوش می‏شود.
در بیان سبب نزول آیه آمده‏است: هنگامی‏که عبداللّه‏ بن سلام که از دانشمندان یهود بود با جمع دیگری از آنها اسلام آوردند، یهودیان و مخصوصا بزرگان آنها از این حادثه بسیار ناراحت شدند و درصدد برآمدند که آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار یهودیان پست جلوه کنند و اسلام آنها سرمشقی برای دیگران نشود، لذا علمای یهود این شعار را در میان آنها پخش کردند که تنها جمعی از اشرار ما به اسلام گرویده‏اند، اگر آنها افراد درستی بودند آیین نیاکان خود را ترک نمی‏گفتند و به ملت یهود خیانت نمی‏کردند. در پی این توطئه آیات فوق نازل شد و از این دسته دفاع به عمل آمد. با این توضیح مشخص می‏شود که مراد از اهل کتاب در این آیه، آن دسته از اهل کتاب هستند که مسلمان شده‏اند و بعد در جامعه تبلیغات منفی بر ضد آنها صورت گرفت تا عامه مردم نسبت به آنها بدبین شوند.(26)
همین اجمال در آیات بسیار دیگری دیده می‏شود. و سبب نزول همه آنها حکایت از این دارد که در مورد مؤمنین به اسلام از اهل کتاب نازل شده‏اند و لذا چنین آیاتی هرگز به معنای کفایت اعمال صالحه در پناه دین دیگری غیر از اسلام نیست.
6- یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّه‏ِ وَ رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّه‏ِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا.(27)
ای مؤمنین، به خدا و رسول او و کتابی که به رسولش فرستاد و کتابی که پیش از این فرستاده شده ایمان آورید و هر که به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود سخت به گمراهی فرو افتاده‏است.
در این آیه از مؤمنین، درخواست ایمان شده‏است و طبعا مراد درجات قوی‏تر ایمان می‏باشد ولی با توجه به اسباب نزول، آیه معنائی دیگر می‏یابد.
ابن عباس گوید که عبداللّه‏ بن سلام با برادرزاده خود سلمة و خواهرزاده خود سلام و نیز اسد و اسید پسران کعب و ثعلبة بن قیس و یامین بن یامین که مومنین اهل کتاب بودند، نزد رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله آمدند و گفتند: یا رسول اللّه‏ ما فقط به تو و کتاب تو و موسی و کتلاب او و نیز عزیر ایمان داریم و خارج از این به هیچ چیز دیگری ایمان نداریم. رسول خدا فرمودند: به خدا و رسولش و قرآن و هر کتابی که قبل از او نازل شده ایمان آورید. یهودیان گفتند: ایمان نمی‏آوریم، سپس این آیه نازل گردید.(28)

آیاتی که تفسیر آنها بدون توجه به سبب، غیر ممکن‏است

نمونه آیاتی که بدون شأن نزول، معانی آنها ممکن نیست عبارتند از:
1- لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَـتِ جُنَاحٌ فِیَما طَعِمُوآاْ إِذَا مَااتَّقَواْ وَّءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّءَامَنُوا...(29)
برآنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند باکی نیست در آنچه از مأکولات بخورند، هرگاه تقوی پیشه گرفته و ایمان آورند و کارهای نیک کنند سپس تقوا پیشه کرده و ایمان آورند.
گفته شده‏است که برخی چون «قدامة بن مظعون» اعتقاد به اباحه خمر داشتند و به این آیه استناد می‏کردند.(30)
و همچنین می‏گویند: در عهد عمر بن خطاب «قدامة بن مظعون» شراب خورد، خلیفه اراده اجرای حد کرد. قدامه گفت: حد بر من نیست و به آیه فوق استناد کرد، عمر نیز حد را از او برداشت.
این خبر به امام علی علیه‏السلام رسید. حضرت فرمودند: قدامه و هر کس که مرتکب خطائی شود، مشمول این آیه نیست. چرا که مؤمنان و عاملان به عمل صالح در آیه شریفه کسانی هستند که حلال خدا را حرام نشمارند. سپس حضرت افزودند: قدامه را برگردان و او را به توبه بخوان، اگر پذیرفت، حد شرب خمر را بر او اجرا کن و اگر نپذیرفت قتل او به خاطر خروج از دین واجب است.
عمر حقیقت آیه را یافت و قدامه را به توبه امر کرد و حد را بعد از توبه‏اش بر او جاری ساخت.(31)
مطابق روایت دیگر حضرت فرمودند: من از سبب نزول این آیه باخبرم، وقتی خداوند خمر را حرام کرد، عده‏ای از مهاجران و انصار به حضور پیامبرخدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسیدند و عرض کردند، یا رسول اللّه‏ برادران و پدران ما در بدر و احد کشته شدند و آنان می می‏خوردند، حکم آنان چیست؟ رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چیزی نفرمودند تا اینکه این آیه نازل شد.
این سبب از ابن عباس، انس ابن مالک، براء ابن عازب، مجاهد، قتاده و ضحاک نقل شده‏است.(32)
پس با توجه به این سبب، این آیه در مورد کسانی نازل شده‏است که قبل از نزول حرمت قطعی شراب، با وجودی که ایمان داشتند شراب می‏خوردند.
2- إِنَّ الصَّفَا وَا لْمَرْوَةَ مِن شَعَآئءِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ ا لْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ.(33)
سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست، پس هرکس حجّ خانه کعبه یا اعمال مخصوص عمره به‏جای آورد باکی براو نیست که سعی صفا و مروه را نیز به‏جای آورد و هرکس به راه خیر و نیکی شتابد خدا پاداش وی خواهد داد که او به امور همه خلق، عالم است.
ظاهر آیه نشان می‏دهد که سعی بین صفا و مروه امری مستحب است، اما توجه به سبب نزول آیه، غیر این مطلب را عیان می‏سازد.
در عهد جاهلیت مرد و زنی به نامهای «اساف بن یعلی» و «نائلة بنت الدیک» در کعبه مرتکب فحشاء شدند و مسخ گردیدند، مردم اساف را بر صفا و نائله را بر مروه گذاشتند تا مایه عبرت شوند. سالها گذشت، شیطان چنان وانمود کرد که آنان بت بوده و مورد پرستش نیاکانشان قرار می‏گرفتند، لذا مشرکین هنگام سعی، این دو بت را مسح می‏کردند و این کم‏کم به صورت عادت شده بود، برهمین اساس برخی از اصحاب پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ،سعی بین صفا و مروه را از اعمال جاهلیت می‏دانستند و آن را گناه می‏شمردند و خود نیز انجام نمی‏دادند.(34)
گفته شده «عروة بن زبیر» دچار این شبهه شد و او مسأله‏اش را با خاله خود عایشه مطرح کرد. و عایشه سبب فوق را نقل کردند.(35)
اینک با توجه به این سبب درمی‏یابیم که دستور «لا جناح» در آیه، به معنای استحباب سعی نیست بلکه چون در پی زمینه حرمت سعی در اذهان مسلمانان نازل شده‏است، عدم حرمت را می‏فهماند نه صرف استحباب را؛ و عدم حرمت استفاده شده در آیه با کمک قرائن دیگر در آیات و روایات، حکم وجوب سعی را می‏تواند تحمل کند.
3- قُلْ لا اَجِدُ فی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّما عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلاّ اَنْ یَکُونَ َمْیتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنْزیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقا اُهِلَ لِغَیْرِ اللّه‏ِ بِهِ...(36)
بگو در بین آنچه بر من وحی شده چیزی را که خوردن آن بر کسی حرام باشد نمی‏یابم مگر مردار یا خون بیرون ریخته شده یا گوشت خوک که پلید است و یا حیوانی که در کشتنش نافرمانی شده و به غیر نام خدا ذبح شود.
برخی با استفاده از این آیه، محرمات را به موارد چهارگانه مذکور در آیه منحصر کرده‏اند و با این وصف این آیه با آیاتی که محرمات را بیشتر دانسته‏اند، متعارض خواهد بود. ولی توجه به سبب نزول این آیه، مشکل را برطرف می‏کند، چرا که با نزول محرمات، کفار و مشرکین در پی مقابله برآمدند و هر آنچه را که اسلام تحریم کرده بود جایز شمردند. به دنبال این عکس العمل، آیه فوق نازل شد و لذا مفهوم آن این خواهد بود که محرمات همانها هستند که قبلا گفتیم مثل... و لذا ذکر موارد چهارگانه در آیه تنها به جهت بیان برخی مصادیق محرمات می‏باشد نه انحصار محرمات.(37)
4-...وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِاَنْ تَأتُوا الْبُیوُتَ مِنْ ظُهوُرِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ التَّقی وَ أتُوا الْبُیُوتَ مِنْ اَبْوابِها وَ التَّقُوا اللّه‏َ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.(38)
نیکی آن نیست که از پشت به خانه‏ها وارد شوید بلکه نیکی تقوا پیشه کردن و از در به خانه وارد شدن است، از خدا بترسید تا رستگار شوید.
تفسیر الفاظ و واژه‏ها، معنای واضحی از آیه شریفه فوق را به دست نمی‏دهند ولی فهم سبب نزول، معنای آیه را واضح می‏سازد.
در جاهلیت رسم این بود که اگر کسی برای حج مُحرم می‏شد، از در خانه‏اش وارد نمی‏شد تا اعمال حج وی تمام شود. آنان سوراخ هائی در پشت خانه‏ها به این منظور درست کرده بودند تا اگر نیاز شد از طریق آنها در هنگام حج داخل و خارج شوند. این آیه در همین باره نازل گردید و مسلمانان از عمل به این کار نهی شدند. نظیر همین معنا از امام محمد باقر علیه‏السلام نقل شده‏است. نیز می‏گویند برخی قبیله‏های عرب که از نظر تعصب شدید و صلابت در عقیده به آنها «حُمس» (سختی) می‏گفتند، چنین رفتاری را نداشتند. اگر چه به عقیده بعضی دیگر آنها نیز مانند سایر قبائل دارای همین عادت بودند.(39)
همچنین تفسیر الدرالمنثور به بیان سبب دیگری پرداخته‏است که در مباحث آتی به آن اشاره خواهیم کرد.(40)
5- وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُِوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً اَوْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُم ذلِکَ اَدْنی اَلاّ تَعُولُوا، وَ اتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَی‏ءٍ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هنَیئا مَریئا.(41)
اگر از این ترس داشتید که درباره یتیمان عدالت را رعایت نکنید، با زنانی ازدواج کنید که دلخواهتان باشند، دو، سه و چهار، و اگر خوف بی عدالتی دارید تنها به یک همسر اکتفا کنید و یا از زنانی بهره‏مند شوید که آنها را مالک شده‏اید، این کار به ترک ستمکاری نزدیکتر است. کابین زنان را به رضایت بدهید و اگر زنان به طیب خاطر چیزی از آن را به شما بخشیدند، بگیرید که حلال و گوارا است.
در این آیه، ارتباط رفتار عادلانه با ایتام و ازدواج یا تعدد زوجات، واضح به نظر نمی‏رسد و معلوم نیست که خوف از رعایت نکردن عدالت با ایتام، چه ارتباطی با ازدواج دارد. اما این مشکل با توجه به سبب نزول آیه مرتفع می‏گردد و مفهوم آیه واضح می‏گردد.
نظریاتی در سبب نزول آیه مطرح شده‏است که از جمله آنها:
حسن و جبائی و مبرد گفته‏اند: این آیه درباره دختر یتیمی نازل شد که در خانه ولی خود می‏زیست، وی به مال و جمال دختر چشم دوخته بود و تصمیم داشت بدون مهر مطابق شأنش با او ازدواج کند. از این‏رو خداوند دستور داد که با دختران یتیم ازدواج نکنند تا از مهر همسانانشان چیزی کاسته نشود و گرفتن زنان متعدد، تا چهار زن در صورت رعایت عدالت، برای آنها بلامانع است. این مطلب از عایشه نقل شده و در تفاسیر ما هم آمده‏است. در توجیه آن گفته‏اند: این آیه، با آیه «و یستفتونک فی النساء قل اللّه‏ یفتیکم...» که آیه 127 همین سوره است ارتباط دارد و اگر آنها را کنار هم بگذاریم، نظم آنها کاملاً طبیعی خواهد بود. در این صورت مراد آیه، رعایت عدالت با ایتام در امر ازدواج آنهاست.
از ابن عباس و عکرمه نیز نقل شده‏است: این آیه درباره مردی نازل شده‏است که با زنان بسیاری (افزون بر آنچه اسلام تجویز کرده‏است) ازدواج کرده بود و می‏گفت چه مانعی دارد که من هم مثل فلان شخص با زنان متعددی ازدواج کنم. این افراط، سبب شد که مالش از بین برود و به مال یتیمی چشم بدوزد که تحت سرپرستی او بود. از این رو خداوند مردم را از گرفتن بیشتر از چهار زن نهی کرد تا بر اثر تهیدستی احتیاج به مال یتیمان پیدا نکنند، حتی اگر با گرفتن چهار زن هم بیم تجاوز به مال یتیم آنها را تهدید کند، باید به یک زن، اکتفا کنند.
از سعید بن جبیر، سدی و قتاده، ربیع و ضحاک و به نقلی از ابن عباس آمده‏است: مردم، در مورد مال یتیمان سخت‏گیری می‏کردند ولی در مورد زنان مسامحه می‏کردند و در میان آنها عادلانه رفتار نمی‏نمودند. از این‏رو خداوند فرمود: همانطوری که در مورد اموال یتیمان بیم دارید که گرفتار بی عدالتی شوید، در مورد زنان نیز چنین باشید. به شما اجازه داده می‏شود که تنها با رعایت عدالت، از یک تا چهار همسر داشته باشید و در غیر این صورت باید به یک همسر اکتفاء نمائید.
مجاهد می‏گوید: مردم سرپرستی ایتام را دشوار می‏دانستند و از آن وحشت داشتند، خداوند در این آیه به آنها فرمود: اگر از این وحشت دارید از زنا هم وحشت داشته باشید
و به طور مشروع تا چهار همسر برای خود برگزینید، از حسن و فراء نیز اسبابی نظیر آنچه ذکر شد، نقل شده‏است.(42)
دو وجه دیگر در نمونه بینات نقل شده‏است که عبارتنداز:
حسن بصری گوید، اگر می‏ترسید که نتوانید عدالت را درباره یتیمه‏ای که تحت سرپرستی شما می‏باشد مراعات کنید با زنان خوب از ایتام دیگر که نزدیکان و خویشاوندان شما هستند می‏توانید تا چهار زن ازدواج کنید و اگر هم می‏ترسید که عدالت را مراعات نکنید به یک زن اکتفا نمائید و یا به‏ملک یمین بپردازید، چنانچه جبّائی نیز گفته‏است و گوید که خطاب آیه متوجه اولیاء یتیمه است در صورتی که اراده ازدواج با آنها را نمایند یا خواسته باشند قبل از بلوغ با آنان ازدواج کنند.
فراء گوید اگر پرستاری ایتام بر شما سخت و مشکل است بنابر این بپرهیزید از جمع ازدواج بین ایتام و دیگران که نتوانید عدالت را میان آنها مراعات کنید.(43)
هر کدام از این اسباب، اجمال در آیه را برطرف می‏سازند و معنای تعلیق ازدواج بر خوف از ایتام را واضح می‏نمایند.
6- وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما جَزآءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللّه‏ِ وَ اللّه‏ُ عَزیزٌ حَکیمٌ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّه‏َ یَتُوبُ عَلَیْهِ اِنَّ اللّه‏َ غَفُورٌ رَّحیمٌ.(44)
دست زن و مرد دزد را به کیفر عملشان ببرید، این عقوبتی است که خدا بر آنان مقرر داشته و خدا بر هر کار مقتدر و به مصالح خلق دانا است. پس هر که بعد از هر ستمی که کرده توبه کرد و کار خود را اصلاح نمود، از آن پس خدا او را خواهد بخشید، که خدا بخشنده مهربان است.
ظاهر این دو آیه نشان می‏دهد که اگر کسی مرتکب دزدی شد و شرایط قطع دست داشت اما توبه نمود، دست او قطع نمی‏شود و طبعا در این صورت، هیچ دستی قطع نمی‏شود چرا که هر دزدی بعد از به دام افتادنش می‏تواند به دروغ ادعای توبه نماید و با این وصف، حکم مذبور هیچ تاثیری در از بین بردن این رذیله در جامعه نخواهد داشت.
اما با دقت در سبب نزول این آیات، بطلان این برداشت آشکار می‏شود.
آیه اول در مورد فرزندان «ابیرق» نازل شده‏است، کما اینکه آیات 105 به بعد سوره نساء در مورد آنان نازل گشت، آنان خانه کسی را نقب زدند و اموالش را دزدیدند و به یکی از مسلمین اتهام دزدی زدند، آیات مذبور در سوره نساء از مذمت سرقت و نیز تهمت و افتراء به دیگران پرده برداشت. و در آیه 38سوره حکم سرقت آنان معین شد است.(45)
در مورد آیه 39 نیز آمده‏است که: زنی مرتکب دزدی شده‏بود و دست راست او را قطع کرده بودند، وی به حضور پیامبرخدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله رسید و عرض کرد: آیا توبه دارم؟ سپس این آیه نازل گردید.
با این وصف، توبه در آیه شریفه دافع حد نیست و تنها پذیرش آن، موجب تقرب به خداوند می‏گردد و اثر تکلیفی گناه را در قیامت از بین می‏برد.
بر همین اساس در فقه اسلامی نیز اگر سارق نزد حاکم شرع توبه کند، توبه او قابل پذیرش نیست، هر چند او می‏تواند قبل از اثبات سرقت نزد حاکم اموال مردم را به صاحبانشان برگرداند و توبه نماید، و البته در این صورت حد بر وی اجرا نمی‏شود.

فوائد سبب نزول

زبان ابزار سخن گفتن و سخن وسیله تفهیم مراد متکلم به مخاطب است. متکلم با استفاده از این ابزار و قرائن حالیه آن، مقصود خود را به مخاطبش القاء می‏نماید.
طبیعی است که مخاطب اولیه با توجه به همان قرائن معنای مراد را در می‏یابد ولی با گذشت زمان که ظرف قرائن از بین می‏رود، دریافت مقصود متکلم برای سایر مخاطبان در طول اعصار بآسانی امکان‏پذیر نخواهد بود.
روزی عمربن خطاب، شکوه از بروز اختلاف در میان امت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله می‏کرد. ابن عباس به او گفت: قرآن در بین ما نازل شد ما فهمیدیم در چه موردی نازل شده‏است، اما بعد از ما مردمی خواهند آمد که مقتضیات حال را درک نمی‏کنند و فهم خود را بر قرآن تحمیل می‏کنند و چه بسا کار آنان به کشتار بینجامد.
گویند که عمر در آغاز ناراحت شد ولی بعد همان دیدگاه را قبول نمود.
پس فایده مهم اسباب نزول همان طور که در مبحث گذشته مطرح شد، فهم صحیح مراد خداوند می‏باشد، چه اینکه این مراد بدون توجه به تاریخچه نزول به دست نمی‏آید.
فایده دیگر اسباب نزول، شناخت صلحاء و اتقیاء و نیز فاسقان و منافقان است. در بسیاری از موارد اسباب نزولهای قرآن، اشخاصی مدح و عده‏ای نیز مذمت شده‏اند.
شناختن این افراد که بعد از ارتحال پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، حق و باطل آمیخته گردید و تمیز آن به سادگی امکان نداشت، تا حدودی می‏تواند موجب تمیز حق گردد.
وقتی معاویه یزید را به عنوان خلیفه بعد از خود برگزید، مروان گفت: این سنت ابوبکر و عمر است. عبدالرحمن بن ابی‏بکر معترض شد و گفت: این سنت هرقل و قیصر است.
مروان که خواست عبدالرحمن را ساکت کند، گفت: تو همان کسی هستی که آیه:وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَآ أَتَعِدانِنِیآ أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ ...(46)
(چه‏قدر ناخلف است) فرزندی که پدر و مادر را گفت اف برشما باد به من وعده می‏دهید که پس از مرگ مرا زنده کرده واز قبر بیرون می‏آورند؟...
در موردش نازل شده‏است.
عبدالرحمن نیز گفت: تو فرزند لعینی هستی که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، او را لعن کرد.
خبر این ماجرا به عایشه رسید، او مروان را دروغگو خواند و گفت این آیه در مورد عبدالرحمن نازل نشده‏است و اگر بخواهم نام آن کس که آیه در مورد او نازل شده‏است می‏برم...(47)
مرحوم طبرسی، ذیل آیه می‏گوید: گفته شده که این آیه در مورد عبدالرحمن ابن ابوبکر نازل شده‏است، پدر و مادرش بر اسلام آوردن او اصرار می‏ورزیدند ولی وی برخی از سران قریش را نام می‏برد و می‏گفت آنها را زنده کنید! تا نظر آنها بپرسم(48).
آلوسی از دیگر مفسرین اهل سنت، این سبب را نمی‏پذیرد و می‏گوید: برفرض پذیرش وجود چنین سببی، مروان بعدا اسلام آورده و او از مفاخر و قهرمانان اصحاب بوده‏است. وی افتخارات بزرگی را در جنگهای مختلف و مخصوصا در جنگ یمامه کسب کرده‏است.(49)
به آیه دیگر در این باره توجه کنید:
الَّذِینَ ءَاتَیْنَـهُمُ الْکِتَـبَ مِن قَبْلِهِ‏ی هُم بِهِ‏ی یُؤْمِنُونَ ... وَإِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعْمَـلُنَا وَلَکُمْ أَعْمَـلُکُمْ سَلَـمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَـهِلِینَ.(50)
کسانی که پیش از آن کتابشان داده‏ایم به این نیز ایمان می‏آورند و چون برآنها خوانده شد، گفتند: «به آن ایمان آوردیم، زیرا حقی است که از جانب پروردگارمان آمده‏است و ما پیش از آن تسلیم بوده‏ایم». آنها کسانی هستند که در برابر صبوریشان دوبار پاداش می‏یابند و با نیکیها، بدیها را دفع می‏کنند و از آنچه به آنها روزی داده‏ایم انفاق می‏کنند. و چون سخن بیهوده‏ای بشنوند از آن اعراض می‏کنند و می‏گویند: «اعمال ما مربوط به خودمان است و کردار شما از آن خودتان» سلام برشما، ما خواستار جاهلان نیستیم.
این آیات درباره «عبداللّه‏ بن سلام» و «تمیم دارمی» و «جارود عبدی» و «سلمان فارسی» پس از اسلام آنان نازل گردید.
برخی گفته‏اند: آیات درباره چهل مرد از پیروان انجیل که پیش از بعثت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به او ایمان داشته‏اند، نازل شده‏است. سی و دو نفر اینها اهل حبشه بودند که همراه جعفر بن ابی‏طالب خدمت پیامبر رسیدند و هشت نفر دیگر از شام. بحیرا و ابرهه و اشرف و عامر و ایمن و ادریس و نافع و تمیم، از اینها بودند.(51)
به هرحال این اسباب می‏تواند به امتیاز این افراد نسبت به دیگران اشاره کند.
از جمله فوائد دیگر اسباب نزول این است که بدانیم قوانین الهی، به دور از احتیاجات جامعه بشری نیست.
خداوند متعال قوانین خود را براساس احتیاج جامعه بشری و مطابق اصولی که در آیات دیگر بیان فرموده است، وضع می‏نماید.
آیاتی که در بیان احکام مختلف فقهی در ابواب گوناگون از جمله حدود، قصاص و دیات نازل شده‏است در همین راستا قابل توجه هستند.
اسباب نزول نیز می‏تواند به یاری مباحث علوم قرآنی بشتابد. از جمله این مباحث،بحث ناسخ و منسوخ است که محل نزاع اندیشمندان علوم قرآنی است. برخی آن را بسیار گسترش داده‏اند و در هر دو آیه‏ای که تناقضی را توهم نموده‏اند، برای رهایی از آن تناقض خیالی، پاسخ نسخ را به میان کشیده و قول به نسخ را پذیرفته‏اند.
اگر این دسته از متفکران به سبب نزول آیات و ترتیب نزول آنها مراجعه می‏کردند، جه بسا با یافتن توجیهات شایسته‏ای، نسخ را رها می‏کردند.
پنجمین و آخرین فایده اسباب نزول که در این مباحث می‏توان از آن سخن گفت این است که اگر اسباب نزول نتواند هیچکدام از فوائد گذشته را داشته باشد و تأثیر آن در فهم آیه مورد تردید قرار گیرد، ارزش آن کمتر از نقل مورخین نبوده و حداقل تاریخچه‏ای از زندگی مسلمانان صدر اسلام را مطرح می‏نماید.

نکته مهم: آیا مورد مخصص است؟

یکی از مباحث مطرح شده در اصول فقه این است که آیا مورد نص، مخصص آن نص می‏شود و یا اینکه از مصادیق نص شمرده شده و عمومیت نص به‏جای خود باقی است؟ در اینجا نیز همین شبهه مطرح است که آیا حکم آیه‏ای که به‏خاطر سببی نازل شده، منحصر در همان سبب می‏شود و یا این‏که عمومیت دارد و در طول گیتی تمام مصادیقی که مانند سبب باشند را شامل می‏گردد.
اصولیین در مباحث اصولی، این نکته را به اثبات رسانده‏اند که مورد مخصص نیست و لذا با الغاء خصوصیّت به عموم و اطلاق لفظ تمسک می‏کنند و آن را عام و مطلق می‏شمارند مگر اینکه قرینه‏ای باشد که افاده تخصیص نماید.
در این رابطه می‏توان آیات قرآن را به دو دسته کلّی تقسیم کرد:
الف) دسته‏ای که سبب نزول آنها فرد یا افراد و یا گروه و یا مکانی خاص و... بوده و امکان سرایت ندارد، مانند آیاتی که برخی احکام خاص زنان پیامبر چون منع ازدواج آنها بعد از پیامبر، خارج نشدن از خانه و... ذکر کرده‏اند. حکم این آیات، مخصوص مورد خود بوده و به غیر آن مصادیق سرایت داده نمی‏شوند.
ب) دسته‏ای که سبب نزول آنها امکان سرایت به غیر آن سبب را دارند. و البته موضوع بحث ما این قسم از آیات است.
این بحث غالبا ثمره عملی ندارد و تنها نزاعی علمی است، چرا که کسانی‏که قائل به تخصیص مورد هستند و حکم آیه را منحصر در سبب می‏دانند، معتقدند چه‏بسا حکم آیه توسط قرائن دیگر عام شناخته شود و شامل غیر مورد سبب بوده باشد.
ناگفته نماند که توجه به‏عموم لفظ آیه و ملاک ندانستن سبب، برای اصحاب پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در عصر نزول آیات، امری مفروغ عنه بود، به طوری که اصحاب به این مطلب واقف بودند.
طبری، گفتگوی «سعید مقبری» و «محمد بن کعب قرظی کوفی» را در مورد آیه 204 سوره مبارکه بقره:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی ا لْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَافِی قَلْبِهِ‏ی وَهُوَ أَلَدُّ ا لْخِصَامِ.
سخن برخی در باره زندگی دنیا تو را به تعجب وا می‏دارد، او خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه می‏گیرد، در حالیکه سرسخت‏ترین دشمنان است.
نقل می‏کند که سعید از محمد سبب نزول آن را می‏پرسد و محمد می‏گوید: آیه درباره شخصی نازل می‏شد ولی پس از نزول غیر او را هم در بر می‏گرفت.(52)
علاوه اینکه ذیل برخی از موارد سبب نزول، اصحاب به صراحت از عمومیت سبب پرسیده‏اند و پاسخ مثبت گرفته‏اند. توجه کنید:
وَاَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفا مِنَ الَّیْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرینَ.(53)
نماز را در آغاز و انجام روز و پاسی از شب برپادار که مسلما نیکیها بدیها را می‏زدایند، این برای پند پذیران تذکری است.
ابن مسعود می‏گوید: مردی به زنی رسید و از او خوشش آمد و قصد تعرض داشت. سپس از کرده خود پشیمان شد و نزد پیامبر آمد و رسول خدا را از رفتار زشت خود خبر داد و این آیه نازل گردید.
همآن مرد گفت یا رسول اللّه‏ این آیه فقط برای من در این مورد بخصوص نازل شده‏است؟ پیامبر فرمود: مربوط به تمام امت من است.
برخی نیز گفته‏اند: نام آن مرد «ابوالیسر عمرو بن غزیة انصاری» بوده‏است.
پیامبر به ابوالیسر فرمود منتظر دستور خداوند باش. سپس حضرت برای ادای نماز عصر به مسجد رفت پس از فراغ از نماز عصر جبرئیل آمد و این آیه را نازل نمود. پیامبر فرمود: ابوالیسر کجاست؟ ابوالیسر که در نماز جماعت حاضر بود نزدیک رسول خدا آمد. حضرت به او فرمود: آیا نماز عصر را با ما بجای آورده‏ای یا نه؟ گفت: یا رسول اللّه‏ با شما بجا آورده‏ام. حضرت فرمود: همین نماز کفاره رفتار بدی بود که انجام داده‏ای. عمر بن الخطاب گفت: یا رسول اللّه‏ این کفاره مخصوص ابوالیسر است یا از برای همه ما بطور عموم است؟ فرمود برای همه بطور عموم است.(54)
از سوی دیگر برای هیچ‏کس قابل پذیرش نیست که آیات نازل شده در پی اسباب خاص، منحصر در همان سبب باشند. چه اینکه قرآن کتاب هدایت همه انسانهااست و بیان‏کننده حقّ برای همه آنان می‏باشد. چگونه کتابی که برای همه نازل شده‏است، خاص عده‏ای و افرادی مخصوص باشد.
علاوه بر مسلم بودن تمسک به آیات در غیر مورد سبب برای اصحاب، روایاتی نیز برای تعمیم حکم آیات و عدم اختصاص آن به مورد، وارد شده‏است.
عیاشی از امام باقر علیه‏السلام نقل می‏کند که آن حضرت فرمودند:
لَوْ اَنَّ الایَةَ اِذا نَزَلَتْ فی قَومٍ ثُمَّ ماتَ اولئکَ الْقَومِ ماتَتْ الایَةَ لَمَّا بَقِیَ مِنَ الْقُرآنِ شَی‏ء وَ لکنَّ الْقُرآنَ یَجْری اوَّلُهَ علی آخِرِهِ ما دامَتْ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ لِکُلِّ قَومٍ آیَةٌ یَتْلونَها هُمْ مِنْها مِنْ خَیرٍ اَوْ شَرٍ.(55)
اگر آیات قرآن چنین بود که با از دنیا رفتن قومی که آیه‏ای در موردشان نازل شده‏است، آیه نیز می‏مرد، چیزی از قرآن باقی نمی‏ماند در حالیکه آغاز تا پایان قرآن جاری است و هر ملتی، چه خوب یا بد می‏توانند مشمول آیه قرآن شوند.
حضرت امیر علیه‏السلام نیز می‏فرمایند: هیچ مردی از قریش نیست، مگر اینکه یک یا دو آیه در مورد او نازل شده‏است که او را به بهشت یا دوزخ سوق می‏دهد، پس آن آیه در مورد بعدیها صادق است.(56)
علاوه اینکه شواهد زیادی بر عمومیت آیه می‏توان جستجو کرد از جمله اینکه: «نجده حنفی» از ابن عباس در مورد آیه حد سرقت پرسید که آیا حکم آن عام است یا خاص، ابن عباس پاسخ داد که حکم آن عام است.
سیوطی در این باره می‏گوید: یکی از ادله اعتبار عموم لفظ، احتجاج صحابه و دیگران به‏عموم آیاتی است که بعد از سببی خاص نازل شده‏اند.
به هرحال آیات قرآن که امکان سرایت به غیر سبب را دارند، از قبیل مثل معروف «به دیوار می‏گوید تا در بشنود»، هرچند در پی سببی خاص نازل شده‏اند ولی عمومیت دارند و حکم آنها برهمه مصادیقی که موضوع واحد داشته باشند بار می‏شود کما اینکه همین مطلب از ابن عباس نقل شده‏است که می‏گوید:
«نزل القرآن بایاک اعنی و اسمعی یا جاره».(57)
قرآن مطابق این مثل عرب نازل شده‏است، به تو می‏گویم و منظورم همسایه توست.
البته گاهی مفهوم آیه به صورتی است که حمل آن بر عموم غیر ممکن می‏باشد. به آیه ذیل توجه کنید:
اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.(58)
کافران را یکسان است بترسانی یا نترسانی، آنان ایمان نخواهند آورد.
ضحاک و ربیع بن انس معتقدند که: این آیه در مورد ابوجهل و برخی از سران مشرکین که در جنگ بدر کشته شدند نازل گردید. اما صاحب مجمع البیان معتقد است که آیه عام است و شامل تمام کفار می‏شود.(59)
به نظر می‏رسد دیدگاه دوم صحیح نباشد چه اینکه بی تردید بسیاری از کفار و مشرکین ایمان آوردند و مسلمان شدند و برخی به درجه شهادت نائل گشتند و عده‏ای از جمله صحابه کبار رسول خدا محسوب می‏شوند. بنابر این چاره‏ای جزء این نیست که بگوئیم مورد آیه موجب تخصیص آیه شده‏است و کشف عمومیت از آن صحیح نیست.

پی نوشت

1 ـ مفردات راغب، لسان العرب و...
2 ـ کهف / 84.
3 ـ بقره/ 166.
4 ـ ص/ 10.
5 ـ غافر/ 36.
6 ـ نساء/ 51 تا 55.
7 ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ج3، ص416.
8 ـ بحارالانوار، ج23، ص370.
9 ـ فرقان/ 68.
10 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج7، ص312؛ تفسیر المیزان، ج15، ص247.
11 ـ ر. ک. تفسیر المیزان، ج15، ص247.
12 ـ ر. ک. نمونه بیّنات، ص587.
13 ـ همان.
14 ـ ر.ک: الاتقان، ج1، ص82 و برهان، ج1، ص22.
15 ـ برهان، ج1، ص22.
16 ـ بحارالانوار، ج.4، ص176.
17 ـ آل عمران/ 188.
18 ـ ر. ک: تفسیر مجمع‏البیان، ج2، ص469.
19. بقره/ 223.
20 ـ ر. ک: تفسیر مجمع‏البیان، ج2، ص88.
21 ـ تهذیب الاحکام، ج7، ص416.
22 ـ قصص/ 85.
23 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج7، ص463.
24 ـ صافات/62 و63.
25 ـ آل عمران/ 113 تا 115.
26 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج2، ص366.
27 ـ نساء/ 136.
28 ـ تفسیر کشف الاسرار، ج2، ص730.
29 ـ مائده/ 93.
30 ـ کافی، ج7، ص215.
31 ـ وسائل الشیعه، ج28، ص220.
32 ـ ر. ک: تفسیر مجمع‏البیان، ج3، ص412؛ تفسیر الدرالمنثور، ج2، ص320.
33 ـ بقره/ 158.
34 ـ فقه القرآن، ص274.
35 ـ تفسیر طبری، ج2، ص29.
36 ـ انعام/ 145.
37 ـ ر.ک: الاتقان، ج1، ص29.
38 ـ بقره/ 189.
39 ـ ر.ک: تفسیر مجمع‏البیان، ج2، ص27.
40 ـ ر.ک: مبحث چاره کار، قسمت «توجه به اصول».
41 ـ نساء/ 3 و 4.
42 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج3، ص14.
43 ـ نمونه بینات، ص179.
44 ـ مائده/ 38 و 39.
45 ـ تفسیر کشف‏الاسرار، ج3، ص112.
46 ـ احقاف/ 17.
47 ـ بحارالانوار، ج31، ص541.
48 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج9، ص146.
49 ـ تفسیر روح‏المعانی، ج26، ص19.
50 ـ قصص/ 52 و 55.
51 ـ تفسیر مجمع‏البیان، ج7، ص445.
52 ـ تفسیر جامع‏البیان، ج2، ص182.
53 ـ هود/ 114.
54 ـ ر. ک: نمونه بینات، ص458؛ تفسیر روض‏الجنان، ج6، ص329.
55 ـ بحارالانوار، ج89، ص115.
56- بحارالانوار، ج35، ص392.
57 ـ بحارالانوار، ج17، ص71.
58 ـ بقره/ 6.
59 ـ تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه.

مقالات مشابه

نقد نظریه نیاز فهم مقاصد قرآن به اسباب نزول

نام نشریهپژوهشهای قرآنی

نام نویسندهسیدمحمدرضا صفوی, فرج‌الله میرعرب

معیارهای تشخیص روایات جعلی اسباب نزول

نام نشریهحسنا

نام نویسندهناصر عابدینی

اسباب النزول سوره آل عمران از مجمع البيان

نام نشریهبینات

نام نویسندهطاهره مختار‌پور

نقد و بررسی روایات اسباب نزول سوره ضحی

نام نشریهحدیث و اندیشه

نام نویسندهحسین محمدی, رسول محمدجعفری

جعل و تحریف در اخبار سبب نزول سورۀ تحریم

نام نشریهحدیث پژوهی

نام نویسندهبدالهادی فقهی‌زاده, محمد برزگر